6 روشی که مکانیسمهای دفاعی از آشفتگی شخصیت پردهبرداری میکنند

همهی ما برای مقابله با فشارهای روانی از مکانیسمهای دفاعی استفاده میکنیم. اما وقتی این دفاعها به شکل افراطی، ناسازگارانه و ناآگاهانه عمل میکنند، میتوانند نشانهای از آشفتگی شخصیت باشند. مکانیسمهای دفاعی زمانی مشکلساز میشوند که به عنوان تنها راهکار ذهن برای مقابله با اضطراب یا تعارض درونی به کار روند و فرد را از واقعیت جدا کنند. این مقاله نگاهی دقیق به پنج مکانیسم دفاعی رایج میاندازد که در اختلالات شخصیت بیش از دیگران دیده میشوند، و نشان میدهد چگونه از دل این مکانیسمها میتوان به لایههای عمیقتری از روان افراد نفوذ کرد.
1. انکار (Denial)
انکار یعنی نپذیرفتن یا نادیده گرفتن واقعیتی دردناک یا تهدیدکننده برای روان. این مکانیسم یکی از ابتداییترین و ناپختهترین شیوههای دفاعی است که اغلب در اختلال شخصیت خودشیفته، وابسته و گاهی ضد اجتماعی دیده میشود. انکار میتواند برای مدت کوتاهی از روان در برابر آسیب محافظت کند، اما در بلندمدت منجر به انزوا، عدم رشد هیجانی و قطع ارتباط با واقعیت میشود.
مثال ۱:
فردی با اختلال شخصیت خودشیفته بعد از اخراج از کارش، مدعی میشود که خودش استعفا داده چون “در سطح این شرکت نبوده”، تا از پذیرش شکست یا انتقاد دوری کند.
مثال ۲:
فردی وابسته که علائم شدید افسردگی مانند بیخوابی، بیانرژی بودن و افکار منفی را تجربه میکند، دائماً میگوید: “من که مشکلی ندارم، فقط یکم خستهام”، چون پذیرش مشکل ممکن است به معنای تنها شدن یا فقدان حمایت باشد.

2. فرافکنی (Projection)
در فرافکنی، فرد هیجانها، تمایلات یا افکاری که در خود ناپذیرفتنی یا تهدیدآمیز تلقی میکند را به دیگران نسبت میدهد. این مکانیسم دفاعی اغلب در افراد با اختلالات شخصیت پارانویید، مرزی و ضد اجتماعی دیده میشود. فرافکنی به فرد کمک میکند از احساس گناه، شرم یا اضطراب ناشی از داشتن چنین افکاری رهایی یابد، اما در عین حال روابط بینفردی را تخریب میکند و فرد را در چرخهای از سوءظن، پرخاشگری و انزوا گرفتار میسازد.
مثال ۱:
فردی با شخصیت پارانویید، همکارش را به دزدی از پروژه متهم میکند، در حالی که خودش قصد تقلب داشته است. او ناتوان از پذیرش میل خود به بیصداقتی است و با نسبت دادن آن به دیگری، فشار روانی را کاهش میدهد.
مثال ۲:
شخص مرزی که حس خشم شدیدی به شریک عاطفیش دارد، میگوید: “احساس میکنم تو از من متنفر شدی”. در اینجا احساس خشم و طردشدگی درونی، به صورت بیرونی و در قالب احساس مورد تنفر بودن، تجربه میشود.
3. دوپارهسازی (Splitting)
دوپارهسازی یا تفکیک سیاه و سفید دیدن افراد، موقعیتها و خود است. فرد توانایی ادغام جنبههای مثبت و منفی را ندارد و در نتیجه دچار نوسانات شدید هیجانی میشود. این مکانیسم بیشتر در اختلال شخصیت مرزی، وابسته و نمایشی دیده میشود. دوپارهسازی نشاندهندهی رشد نایافتگی در نظام دلبستگی و کنترل هیجانی است.
مثال ۱:
فرد مرزی که رواندرمانگرش را ابتدا فرشته نجات میداند و پس از یک انتقاد ساده، او را “فردی بیرحم و خودخواه” توصیف میکند. این تغییر ناگهانی ناشی از ناتوانی در تحمل ناامیدی یا تعارض است.
مثال ۲:
زنی که شریک عاطفیاش را ابتدا کاملترین انسان دنیا میبیند و بعد از یک دلخوری، او را “بدترین آدم زندگیش” مینامد. این رفتار باعث بیثباتی در روابط و آسیبهای مکرر بینفردی میشود.
4. واکنش وارونه (Reaction Formation)
در واکنش وارونه، فرد احساسات، تمایلات یا انگیزههای ناخوشایند درونی را با ابراز رفتاری کاملاً متضاد سرکوب میکند. این مکانیسم در افراد با شخصیت وسواسی-جبری، خودشیفته و گاه مذهبی افراطی دیده میشود. واکنش وارونه باعث میشود فرد از نظر اجتماعی پذیرفته شود، اما در عین حال از رشد هیجانی و خودآگاهی واقعی دور بماند.
مثال ۱:
فردی با شخصیت وسواسی که از خشم نسبت به رئیسش احساس گناه دارد، با دادن هدیهای گرانقیمت، خشمش را پنهان میکند. در واقع او به جای مواجهه با احساس خشم، آن را به شکل رفتاری محبتآمیز و اغراقآمیز نشان میدهد.
مثال ۲:
شخصی خودشیفته که از یک دوست حسادت میکند، با تعریف و تمجید افراطی از او، احساس واقعی خود را سرکوب میکند. این رفتار ممکن است تحقیرآمیز یا غیرصادقانه به نظر برسد و در درازمدت به روابط آسیب بزند.

5. والایش (Sublimation)
والایش یکی از سالمترین مکانیسمهای دفاعی است. در والایش، هیجانات یا تمایلات ناپذیرفتنی به مسیرهایی سازنده، خلاق یا مفید هدایت میشوند. این مکانیسم در افراد با سلامت روان بالا و در برخی افراد دارای ویژگیهای شخصیت نمایشی، اسکیزوتایپی یا حتی مرزی مشاهده میشود. والایش میتواند موجب تعالی روانی، موفقیت شغلی و رشد فردی شود.
مثال ۱:
شخصی که تمایل به پرخاشگری دارد، وارد ورزشهای رزمی میشود و انرژیاش را آنجا تخلیه میکند. در نتیجه، نهتنها آسیب نمیزند بلکه مهارتهایی مانند انضباط و تمرکز را نیز پرورش میدهد.
مثال ۲:
بازیگری با ویژگیهای شخصیت نمایشی، نیاز شدیدش به دیده شدن را از طریق ایفای نقش در تئاتر کانالیزه میکند. این مسیر میتواند منبع خلاقیت و اعتماد به نفس برای او شود.
6. عقلانیسازی (Rationalization)
عقلانیسازی زمانی رخ میدهد که فرد برای توجیه رفتار، احساس یا تصمیمی که از نظر درونی یا اجتماعی ناپذیرفتنی است، دلایل منطقی یا قابلقبول میسازد. این مکانیسم به فرد کمک میکند از احساس گناه، خجالت یا ناکامی دوری کند. با اینکه عقلانیسازی میتواند موقتاً احساس آرامش دهد، در بلندمدت جلوی خودشناسی و رشد روانی را میگیرد.
مثال ۱:
فردی با ویژگیهای شخصیت خودشیفته که در یک آزمون مهم مردود شده، میگوید: “اصلاً اون آزمون اعتبار نداشت، اصلاً مهم نیست” تا از پذیرش شکست و تأثیر آن بر عزتنفسش فرار کند.
مثال ۲:
شخصی با ویژگیهای وسواسی که نمیخواهد به مهمانی دوستش برود، میگوید: “آنجا خیلی شلوغ و غیر بهداشتیه” در حالی که دلیل واقعی او اضطراب اجتماعی یا حسادت نسبت به آن دوست است.
نتیجهگیری:
مکانیسمهای دفاعی مثل شیشههای دودی خودرو هستند؛ گاهی کمک میکنند نور زیاد اذیتمان نکند، اما اگر بیش از حد تیره باشند، نمیگذارند راه را ببینیم. بررسی این مکانیسمها نهتنها ما را به درک بهتری از اختلالات شخصیت میرساند، بلکه مسیر درمان را نیز روشنتر میکند. درک دفاعهای روانی یعنی قدم گذاشتن به درون اتاق تاریکی که در آن، ذهن برای زنده ماندن جنگیده است. اما حالا، زمان دیدن روشنایی است. با شناخت بهتر این دفاعها، میتوان به خودآگاهی عمیقتری رسید و به جای مبارزه با واقعیت، با آن بهدرستی مواجه شد. درمانگرانی که به این لایهها توجه دارند، میتوانند ریشهی اختلالات را هدف بگیرند و در فرآیند درمان، تغییرات پایدارتری ایجاد کنند.